-
پسر نوح ...
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 17:08
پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت. دختر هابیل جوابش کرد و گفت : نه، هرگز! همسریم را سزاوار نیستی. تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد. تو همانی که بر کشتی سوار نشدی. خدا و فرمانش را نادیده گرفتی. به پدرت پشت کردی! به پیمانش نیز… غرورت، غرقت کرد! دیدی که نه شنا به کارت آمد نه بلندی کوه ها! پسر نوح گفت: اما آنکه غرق...
-
دانه
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 17:02
دانه کوچک بود وکسی او را نمی دید . سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود . دانه دلش می خواست به چشم بیاید ؛ اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد میشد واز جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمین روشن برگها می انداخت و گاهی فریاد میزد و می گفت من هستم؛ تماشایم کنید! اما جز پرنده هایی که قصد خوردنش را...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1393 08:38
خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه یک دلاری نقره در دستش بود گفت: به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید، این یک دلاری را جایزه می دهم. یک پسر خردسال ایتالیایی گفت: منظورتان میکل آنژ نیست؟ خواهر روحانی جواب داد: خیر، میکل آنژ یک...
-
...
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1393 13:54
-
من ...
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1393 13:53
-
اصالت ذاتی بهتر است یا تربیت خانوادگی؟
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 14:22
در تاریخ آمده است، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر دراصفهان بخدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس ازسلام و احوال پرسی ازشیخ پرسید : در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان" ؟ شیخ گفت: هرچه نظر شما باشد همانست ولی به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف...
-
اندکی تامل ...
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 22:19
-
...
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1393 22:17
-
...?
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 21:40
-
.....
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 13:09
-
زشتی و زیبایی
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 13:09
روزی، آدم نادانی که صورت زیبایی داشت، به « افلاطون » که مردی دانشمند بود، گفت: " ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی". افلاطون گفت: « عیبی که بود گفتی و آن را به همه نشان دادی، اما آنچه که دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی. هنر تو، تنها همین حرفی بود که گفتی، بقیه وجود تو سراسر عیب است و زشتی. بدان که...
-
مؤمنان عصر بی ایمانی .....
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 19:09
دوستان همین اول پست بگم که این یه اقتباس از یه منبع دیگه هست. لطفا با دید باز مطالعه کنین. نظر هر کی هم واسش اهمیت داره و قابل احترام هست ... --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- نخستین باری که متن کاملی از حرفهای غیر...
-
خود ...
شنبه 16 فروردینماه سال 1393 15:40
-
قضاوت
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 19:43
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 21:02
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1393 11:49
-
......
دوشنبه 11 فروردینماه سال 1393 11:48
-
....
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 19:08
کودک که بودم وقتی زمین میخوردم مادرم من را می بوسید، تمام دردهایم از یادم می رفت… چند روز پیش زمین خوردم دردم نیامد، اما… این بار تمام بوسه های مادرم یادم آمد…
-
لبریز.....?
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 00:21
ای کاش یاد بگیریم برای خالی کردن خودمان دیگران را لبریز نکنیم...
-
بیا اینجوری نگاه کنیم...
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 19:24
در مورد نگاه مثبت ، یکی از اساتید ایرانی خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل میکرد: چندین سال قبل مشغول تحصیل در دانشگاه خارج از کشور بود. سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که کارگروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروههای پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد. توی کلاس، از دختری که...
-
.......؟؟؟
شنبه 2 آذرماه سال 1392 22:08
ای روحت شاد ......
-
آدما ...
شنبه 2 آذرماه سال 1392 22:06
-
سنگریزه ها ....
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 20:05
روزی حکیمی در میان کشتزارها قدم میزد که با مرد جوان غمگینی روبهرو شد. حکیم گفت: «حیف است در چنین روز زیبایی غمگین باشی.» مرد جوان نگاهی به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: «حیف است!؟ من که متوجه منظورتان نمیشوم!» گرچه چشمان او مناظر طبیعت را میدید اما به قدری فکرش پریشان بود که آنچه را که باید، دریافت نمیکرد....
-
کاشکی آدما ....
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 07:01
کاشکی آدما یه خورده بیشتر حواسشون باشه .... فقط یه خورده .... این یه خورده هه همون 1% هستش که هیج وقت توجه نمیکنیم بهش .....
-
پدر مادر ....
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 15:12
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچکتر میشود ولی پدر یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد بیایید قدرشان را بدانیم ...
-
آدمها ...
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 21:07
بعضی از آدمها جلد زرکوب دارند بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک. بعضی از آدمها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی. بعضی از آدمها تر جمه شده اند و بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی فتوکپی آدمهای دیگرند. بعضی از آدمها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدمها صفحات رنگی دارند. بعضی از آدمها تیتر دارند و روی...
-
گاهی وقتا ....
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 17:19
گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید ، تا این بار در آرزوی بخشش تو باشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد ..... گاهی نــــــــــــــــبایـــــــــــــــــــد صبر کرد ...... باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی رفــــــــــــتن را بلد بوده ای ......... گاهی بر سر...
-
گل همیشه عاشق ...
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 15:13
شقایق گفت : با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق...
-
مرا هزار امید است
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 23:15
مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است ستارهای که بخندد به شام تار تویی جهانیان همه گر تشنگان خون مناند چه باک...
-
عجب از این دنیا و....
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 20:51
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره...