دل نوشته های من و خودم ....

دوست خوبه .. اونم فقط یکی ... اونم از نوعه خوبش ...

دل نوشته های من و خودم ....

دوست خوبه .. اونم فقط یکی ... اونم از نوعه خوبش ...

پدر مادر ....

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم


 

که با هر بار تراشیده شدن کوچک و کوچکتر میشود


 

 ولی پدر 


یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

 


خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفاست

 


فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد

 

 بیایید قدرشان را بدانیم...  

 

آدمها ...

بعضی از آدمها جلد زرکوب دارند بعضی جلد ضخیم و بعضی جلد نازک.


بعضی از آدمها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.


بعضی از آدمها تر جمه شده اند و


بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی فتوکپی آدمهای دیگرند.


بعضی از آدمها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدمها صفحات رنگی دارند.


بعضی از آدمها تیتر دارند و روی پیشانی بعضی از آدمها نوشته اند:


"حق هرگونه استفاده محفوظ و ممنوع است"


بعضی از آدمها قیمت روی جلد دارند


بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف بفروش می رسند.


بعضی از آدمها را باید جلد گرفت


بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت.


بعضی از ادمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند.


بعضی از آدمها فقط جدول و سرگرمی هستند و بعضی معلومات عمومی.


بعضی از آدمها خط خوردگی دارند و بعضی غلط چاپی دارند.


از روی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و


از روی بعضی از آدمها باید جریمه نوشت.


بعضی از آدمها را باید چند بار بخوانیم تا بفهمیم و


بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت. 



                                             

                          ( برگرفته از نوشته شادروان قیصر امین پور )


گاهی وقتا ....

گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید ،

 

                                                            تا این بار در آرزوی بخشش تو باشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد .....

 

گاهی نــــــــــــــــبایـــــــــــــــــــد صبر کرد ......

 

                             باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی رفــــــــــــتن را بلد بوده ای .........

 

گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام می دهی باید منت گذاشت تا آن را کم اهمیت نــــــــــــــــــــــــــــــــــــدانند ....

 

گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمیداند ....

 

و گاهی .....

 

باید به آدمها از دست دادن را متذکر شد .


 

آدمها همیشه نمی مانند ..


 

یک جا در را باز میکنند ..... و ....


                 

 

بـــــــــرای هـــــــمیشه می روند..

 

گل همیشه عاشق ...


شقایق گفت : با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود - اما -

طبیبان گفته بودندش

اگر یک شاخه گل آرد

ازآن نوعی که من بودم

بگیرند ریشه اش را و

بسوزانند

شود مرهم

برای دلبرش آندم

شفا یابد

چنان چه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه

به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و

به ره افتاد

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را

رو به بالاها

تشکر از خدا می کرد

پس از چندی

هوا چون کورۀ آتش زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

 به لب هایی که تاول داشت گفت : اما چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگز

دوایی نیست

 و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما !!

 نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست او بودم

و حالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه

روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد - آن گه -

 مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت

زهم بشکافت

اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را

به من می داد و بر لب های او فریاد

بمان ای گل

که تو تاج سرم هستی

دوای دلبرم هستی

 بمان ای گل

و من ماندم

نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ و زیبایی

و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد....

---------------------------------------------

پ ن : تقدیم به همه ی اونایی که حق عشق رو ادا کردن نه اونایی که ادای عشق رو در آوردن..

مرا هزار امید است

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

شروع شادی و پایان انتظار تویی

 

بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

 

دلم ز هرچه به غیر از تو  بود خالی ماند

در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

 

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است

ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

 

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند

چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

 

دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ ست

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

 

سیمین بهبهانی

عجب از این دنیا و....


مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن


کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت


و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را


وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او  از مرد فقیر عصبانى شد و روز


بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در


حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را  پایین انداخت و گفت:ما ترازویی


نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .یقین داشته


باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم! ..

دلم ...


   دلم همچو اسمان


                     پر از ابرهای بارانیست


                                         ای کاش


                                   دلم امشب بگرید

میشه ..

میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم؟


میشه ببندی بالمو آخه شکسته بالم


می فهمی چی میگم بهت ، می بینی خسته گیمو؟


میشه بذارم پیش تو چند روزی زندگیمو؟


میشه بشینی پیشمو یه شعر برام بخونی؟


امشب یکم تنها شدم میشه پیشم بمونی؟


انگار یه بغضی تو گلوم داره شکسته میشه


اینجوری که پلکای تو هی باز و بسته میشه


میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم؟


میشه ببندی بالمو آخه شکسته بالم؟