دل نوشته های من و خودم ....

دوست خوبه .. اونم فقط یکی ... اونم از نوعه خوبش ...

دل نوشته های من و خودم ....

دوست خوبه .. اونم فقط یکی ... اونم از نوعه خوبش ...

....؟

تنها لایق نام انسان باش.. گاهی برو...گاهی بمان..گاهی بخند..

گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن..گاهی

فریاد بزن...گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن..گاهی رها شو...گاهی ببخش..گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...... ...
گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...گاهی زندگی کن...گاهی باور کن..

گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش..گاهی چتر باش..گاهی باران باش...گاهی دریا ..گاهی برکه..

گاهی همه چیز..گاهی هیچ چیز... اما همیشه .. همیشه انسان باش

وقت کمه .......


هروقت دلت گرفت ؛ هروقت آسمون برات مثل همیشه آبی نبود ؛ هر وقت احساس کردی داری زیر بار مشکلات خورد میشی ؛ هروقت حس کردی دیگه به درد هیچ کاری نمیخوری ؛
هروقت حس کردی که خیلی بی مصرف و پوچی ،
هروقت حس کردی خیلی تنها شدی ،
 
                                       به اون بالا نگاه کن .     
 
 
ته دلت با اون خلوت کن . اونی که همیشه همراهته ، ولی تو نمی بینیش .
اونی که همیشه مراقبته ولی تو بی خبری .
اونی که طاقت نمیاره تو یه گوشه غمگین بشینی .
اونی که فقط صفتش بخششه و سراسر صفاست .
به اونی فکر کن که برات بارون میفرسته تا تو زیر بارون قدم بزنی و تازه بشی .
به اونی فکر کن که هر روز رنگ آسمونو عوض میکنه تا برات یکنواخت نباشه
به اونی فکر کن که نمیزاره تنها بمونی .
از اون بخواه . فقط از اون کمک بگیر .
به چیزهای قشنگی که برات هدیه فرستاده فکر کن .
به پدر و مادر و دوستای خوبت .
 
                    ببینم چند وقته به چشمای مادر و پدرت خیره نشدی ؟
          
                                    
چند وقته که صورتشونو نبوسیدی ؟
چند وقته که صداشون نکردی ؟
چند وقته که تنهایی  رو خودت برای خودت ساختی ؟
                                        
                                   
                                           بی حرکت نشستی !!
                            
که چی بشه ؟
تا کی؟
تا خودت نخوای هیچوقت تغییری نمیکنی
تا خودت نخوای که به مشکلات غلبه کنی هیچ کس نمیتونه کمکت کنه .
پاشو .
یه یاعلی بگو و آستین هاتو بالا بزن .
پاشو به دورو برت خوب نگاه کن .
اینهمه قشنگی .
اینهمه زیبایی .
اینهمه کسانی که میتونی حداقل تنهاییتو با اونها قسمت کنی . اما تو نمی خوای .
تو میخوای فقط یه گوشه کز کنی و بگی این سرنوشت منه ؟
سرنوشت توی دستای من و توست .
سر نوشت با همت خودمون رقم زده میشه .
پاشو . وقت داره میگذره .
عمر رفته برای هیچ کس بر نگشته و برای تو هم هیچ وقت بر نمیگرده .
به مشکلات نیشخند بزن قبل از اینکه توی چنگالش اسیر بشی .
دستتو محکم به ریسمانی که خدا برات میفرسته گره بزن .
نترس
برو جلو
هر وقت از هر چیز ترسیدی برو سمتش .
برو توی دلش . ایتطوری دیگه ترس برات معنی نداره .
فقط بجنب .
                                              
                                            وقت کمه .
 
 اما اگه بخوای و همت کنی توی این وقت کم خیلی هم وقت زیاد میاری .
فقط پاشو .
زودتر .

میـــــــــــــم ... مثلِ مـــــرد


مرد از زن خیلی تنهاتره!


مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد،دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد!


مرد موهاش بلند نیست که توی بی کَـسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همۀ دنیا!



مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی شه!



مرد حتی دردهاشو اشک که نه،یه اخـمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش!



یه وقتا یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت :



"میـــــــــــــم ... مثلِ مـــــرد

دوست ....


دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر، خواهر، پسرخاله و دخترعمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی، انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند، تعریف می شود. با دوستانمان می توانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آن که می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم. با دوستانمان می توانیم درد دل کنیم و مهم تر آن که می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم، با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت، دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان می توانیم بگوییم: «امشب بیا خونه ما دلم گرفته» و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم: «امشب نیا حوصله ندارم». با دوستانمان می توانیم بخندیم، می توانیم گریه کنیم، می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم، می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم، می توانیم شادی کنیم، می توانیم غمگین شویم، می توانیم دعوا کنیم، می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مُرد، لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان می توانیم قدم بزنیم. می توانیم نصف شب زنگ بزنیم  و بگوییم: «پاشو بیا اینجا» و اگر دوستمان پرسید «چی شده؟»، بگوییم: «حرف نزن فقط بیا». و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد، خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم. با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم، کاری نکنیم، جایی نرویم و فقط از این که هستند، خوشحال و خوشبخت باشیم.


پ . ن : به سلامتی همه ی اونایی که دوستان گل و با وفایی بودن ....

ایشاالله سایه شون هزاران سال بالا سر خونه زندگیشون باشه .. خوش باشن هر جا هستن ....


زندگی

شاید آنروز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد،

 خبر از

دل پردرد گل یاس نداشت، باید اینگونه نوشت، چه شقایق باشی

 چه گل پیچک و یاس، زندگی اجباریست.

زندگی........

زندگی تنها اتفاقی ساده در لحظه حاضر

 است این در حالی است که ما همواره

این لحظات را با کشیدن خط و نشان از

بین میبریم و تباه میکنیم.

............... :(

ببخشیدم ... همین ....

اگه انتظار زیادی نیست...