همیشه هم قافیه بودند…سیب و فریب…
حتی زمانی که هیچ کس شعری نگفته بود…
و حالا که همه شعر میگویید،
همه با هم میگوییم:سیـــب… و دوربین های عکاسی را فـــ ـریـ ـب میدهیم…
تا پنهان کنیم آن اندوه موروثی را پشت این لبخند مصنوعـ ـی
خدایا به تو یک مرگ بدهکارم و هزاران ارزو طلبکار
خسته ام یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر.....
آری از پشت کوه آمده ام…
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!
دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند
: آقا… آقا ” دعا ” می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می
گرداند
و برای فرج آقا ” دعا ” می کند….
این باار اگر زن زیبارویی را دیدید ، هوس را زنده به گور کنید و خدا را شکر کنید برای خلق این زیبایی،
زیر باران اگر دختری را سوار کردید ، جای شماره به او امنیت بدهید،
او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصد مورد نظرتان ،
هنگام ورود به هر مکانی با لبخند بگویید : اول شما ..
در تاکسی خود را به در بچسبانید نه به او ...
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت می بیند ، احساس امنیت کند نه ترس ...
بیایید خارج از جنسیت کمی مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد باشیم...