خدایا این کار خیلی سختی است. فکر می کنم اگر واقعاً بخواهم از تو تشکر کنم، دیگر وقت برای هیچ کار دیگری نمی ماند...
خدایا
به خاطر راه رفتن، خدایا به خاطر حرف زدن، خدایا به خاطر اینکه می توانم ببینم و بشنوم و نفس بکشم، خدایا به خاطر آسمان و پرنده هایش، به خاطر مادر و پدرم، خدایا به خاطر درخت ها و شکوفه ها، به خاطر باران، به خاطر دوستانم، به خاطر دوستی، به خاطر دوستانم و بخاطر ....خدایا ببین چقدر سخت است. هم سخت است و هم طولانی. ببین هرچه بگویم باز کم است... راستش من خیلی وقت ها این فهرست بلند بالا را گم می کنم و ممکن است خیلی چیزها را از قلم بیندازم. پس می گویم: خدایا به خاطر همه چیز ممنون.
می دانم که تو آنقدرها هم سخت گیر نیستی. در ضمن خودت می دانی که حسابم زیاد خوب نیست. پس بدون اینکه جمع بزنم. چشم هایم را می بندم و می گویم:
خدایا! خیلی خیلی ممنون.
به اسم او ....
اویی که همچو خودش ندارد .....
اویی که یکتا و یگانه بودنش را همه میدانند.....
و اویی که فقط اوست که میماند .......
امروز .... شنبه ... 30 دی 1391......
خوشحالم که همه عزیزانم خوش اند ......
خوشحالم که همه شون دارن سر خونه زندگیشون صحیح و سالم اند ....
خوشحالم که هنوز مهر ، محبیت ، عشق ، عاطفه ، همبستگی یار همیشگی اونا تو مسیر زندگیشون هست....
و خوشحالم که ...............................................................؟؟
هستم و خوشحالی و خوبی اونا رو با 2 چشم خودم می بینم.......
همیشه شاد باشند و تندرست و دلگرم به داشتن اویی که همواره پشت و پناهشون هست...
و اگر بنا باشه روزی باشه که غمگین و ناراحت و دل چرکین باشن که امیدوارم نباشن ... کاش دیگر در آن موقع من نباشم .....
که نه تنها طاقتش را ندارم و دیگر هیچ .........
وایییییییییییییییییییییییییییییییییی .... که چقدر زیادن بهانه های من برای ادامه ...
فکرشو هم نمیکردم .........
باشین تا باشم ..... بمانید تا بمونم .... و استوار باشید تا ادامه دهم ....