مرد از زن خیلی تنهاتره!
مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد،دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد!
مرد موهاش بلند نیست که توی بی کَـسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همۀ دنیا!
مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی شه!
مرد حتی دردهاشو اشک که نه،یه اخـمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش!
یه وقتا یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت :
"میـــــــــــــم ... مثلِ مـــــرد
دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر، خواهر، پسرخاله و دخترعمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی، انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند، تعریف می شود. با دوستانمان می توانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آن که می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم. با دوستانمان می توانیم درد دل کنیم و مهم تر آن که می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم، با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت، دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان می توانیم بگوییم: «امشب بیا خونه ما دلم گرفته» و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم: «امشب نیا حوصله ندارم». با دوستانمان می توانیم بخندیم، می توانیم گریه کنیم، می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم، می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم، می توانیم شادی کنیم، می توانیم غمگین شویم، می توانیم دعوا کنیم، می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مُرد، لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان می توانیم قدم بزنیم. می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم: «پاشو بیا اینجا» و اگر دوستمان پرسید «چی شده؟»، بگوییم: «حرف نزن فقط بیا». و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد، خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم. با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم، کاری نکنیم، جایی نرویم و فقط از این که هستند، خوشحال و خوشبخت باشیم.
پ . ن : به سلامتی همه ی اونایی که دوستان گل و با وفایی بودن ....
ایشاالله سایه شون هزاران سال بالا سر خونه زندگیشون باشه .. خوش باشن هر جا هستن ....
عشق بازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش
زنبور عسل با نوشی
کار همواره ی باران با دشت
برف با قله ی کوه
رود با ریشه ی بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر
با ماه
چشمه ای با آهو
برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و
طبیعت با ما
عشق بازی به همین
آسانی است
شاعری با
کلماتی شیرین
دست آرام و
نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل آرام و تسلی و مسیحای کسی
یا جمعی
عشق بازی به همین
آسانی است
که دلی را
بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج ها را تخفیف دهی
مهربانی
را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها
بزنی
مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند
عشق بازی به همین آسانی
است
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه
با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظه ی کار
عرضه ی
سالم کالای ارزان به همه
لقمه ی نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و
نگهداری یک خاطر خوش تا
فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشق بازی به همین آسانی است