روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟! خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟ آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و… . خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند تو به دنبال مردگانت هستی ؟!… بعد پشتش را به او کرد و گفت مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد !
پ.ن : هی وای ما .... چقدر بودن کسانی در کنارمون که تازه الان که نیستن داریم افسوس نبودنشون و ندیدنشون رو میخوریم ... آخه چرا ...؟ کی میخواییم آدم بشــــــــــــــــــــــــــم ..
آره واقعا همینطوره.
اون موقع هایی که میریم دنبال ستاره ها یه دفعه به خودمون میایم و میبینیم ماه رو از دست دادیم.
من یکی از ماه های زندگیمو از دست دادم تا اینو فهمیدم .امیدوارم دیگران تجربه نکرده اینو بفهمن.
موفق باشید
تشکر از سر زدنتون ...
سرفرازمون کردین ..